تو این چندروز که کمردرد نمیدونم از کجا آمده ، بستریم کرده و شبهای آرامم رو دردی کرده ، دلم میخواد کتاب بخونم ولی نمیتونم مدت زیادی کتاب دستم بگیرم
اتفاقا کتاب خوبی هم دستم گرفتم ، کتابی که بعید میدونستم تو کتابخونه پیدا بشه ، و از کشفیاتم محسوب میشه
"مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد "
نوشته یوناس یوناسن
داستان پیرمردی که روز تولد صدسالگیش از خانه سالمندان فرار میکنه و دست به اقدامهای متهورانه ای میزنه :D
نثر روونی داره ، و طنز موقعیت کتاب رو برام جذاب کرده
نمیدونم من جدیدا به این نوع کتابها علاقمند شدم ، یا جدیدا این نوع نثرها فراگیر شدن
نثرهایی شبیه استیو تولتز در جز از کل ، یا برادران سیسترز و ...
کتاب ی جورایی هم من رو یاد فیلم "جایی برای پیرمردهای نیست" برادران کوئن میندازه
بهرحال ، در حالیکه میخوام کتاب بخونم ، ولی شرایط جسمیم اجازه نمیده
پ.ن:
هوا عالیه تو این شبهای تابستونی و بدجور هوای پیاده رویست ، ولی چه کنم با درد :/
د.پ.ن2: "در پیِ پی نوشت "
برف هم کم حوصله است ، بخاطر همین تا هوا بروفق مرادش نیست زود آب میشه :D
پ.ن 3:
دیشب که از درد خوابم نمیبرد ، کلی ذوق ادبیم گل کرده بود و کلی هایکو و مینیمال و ... به ذهنم میومد که به نظرم برای نوشتن عالی بودن ، ولی ننوشتم ، فکر کردم یادم میمونه ، که نمونده ظاهرا:D
پ.ن4:
از وقتی فیلم " اژدها وارد می شود" مانی حقیقی رو دیدم ، همش یادش می افتم و دلم میخواد دوباره ببینمش
پ.ن5:
برداشتن easy setupبرای درایورهای ویندوز 10 ایجاد کردن ، الان فقط 2 ساعته در حال ایزی ستاپ میباشد ،البته خودشم گفته ایزی ، نگفته سریع و دیوانه وار
پ.ن6: همون دیشب که از درد خوابم نمیبرد ، علاوه بر تبلور ذوق ادبی ، ذوق هنریم هم گل کرده بود و چندتا عکس از دخترم گرفتم که به شدت مشغول سرگرم کردنم بود و نمیذاشت لحظه ای به درد فکر کنم:D