درخشش ابدی ذهن یک برف !!!

برف ... برف ...

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است


چیزی شبیه بهشت


ی چیزی شبیه این با پنجره و درخت واقعی میخوام .



دوباره اتحادیه ابلهان رو از کتابخونه گرفتم ، ببینم اینبار میتونم تمومش کنم یا نه !!

حرف دیگه ای نیست، نمیدونم هست نمیخوام بگم ، یا واقعا نیست !


بوی بارون میومد
بوی خاک
حس کردم ی قطره افتاد رو دستم
و من
به این فکر کردم که چند وقته برای جمع کردن لباسا، قبل از خیس شدن زیر بارون ، ندویدم؟؟؟؟؟
سالهاااااااااااست
حس شیرینی بود ، از اون حس ها که همراه با لبخنده
واسه من یخ کردن تو زمستون هم همین حس رو داره ، همراه با لبخند
دلم تنگ شده ..
این هفته که تمام مدت بخاطر کمردرد ، استراحت مطلق بودم ، به شدت حوصله ام سر رفت
نتونستم کتاب « مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد» رو تموم کنم .‌مثل خیلی از کتابهایی که اخیر نتونستم تموم کنم.
اخیرا ، تعداد فیلم ها و سریالهایی که نمیتونم تا اخر دنبالشون کنم زیاد شده ،‌مثل کتابهایی که نتونستم تا اخر بخونم
بی حوصلگی لاعلاجم ،‌داره حاد میشه .
بازم دارم رو به بدحالی میرم
همون حالی که وقتی باهام حرف میزنن ،‌سعی میکنم تا جای ممکن نشنیده بگیرم ، چون حتی حوصله ندارم زبونم رو تکون بدم و جوابشون رو بدم

سرد میشم ... رو به افولم این روزا


پ.ن: دخترک سرگرمم میکنه ،‌دوستش دارم ولی گاز میگیره
پ.ن: نمیدونم حالم گرفته اس بخاطر چیزی که دکتر بهم گفته ، یا نه !! فقط میدونم حالم گرفته اس !!




تو این چندروز که کمردرد نمیدونم از کجا آمده ، بستریم کرده و شبهای آرامم رو دردی کرده ، دلم میخواد کتاب بخونم ولی نمیتونم مدت زیادی کتاب دستم بگیرم

اتفاقا کتاب خوبی هم دستم گرفتم ، کتابی که بعید میدونستم تو کتابخونه پیدا بشه ، و از کشفیاتم محسوب میشه

"مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد "

نوشته یوناس یوناسن

داستان پیرمردی که روز تولد صدسالگیش از خانه سالمندان فرار میکنه و دست به اقدامهای متهورانه ای میزنه :D

نثر روونی داره ، و طنز موقعیت کتاب رو برام جذاب کرده

نمیدونم من جدیدا به این نوع کتابها علاقمند شدم ، یا جدیدا این نوع نثرها فراگیر شدن

نثرهایی شبیه استیو تولتز در جز از کل ، یا برادران سیسترز و ...

کتاب ی جورایی هم من رو یاد فیلم "جایی برای پیرمردهای نیست" برادران کوئن میندازه

بهرحال ، در حالیکه میخوام کتاب بخونم ، ولی شرایط جسمیم اجازه نمیده


پ.ن:

هوا عالیه تو این شبهای تابستونی و بدجور هوای پیاده رویست ، ولی چه کنم با درد :/

د.پ.ن2: "در پیِ پی نوشت "

برف هم کم حوصله است ، بخاطر همین تا هوا بروفق مرادش نیست زود آب میشه :D

پ.ن 3:

دیشب که از درد خوابم نمیبرد ، کلی ذوق ادبیم گل کرده بود و کلی هایکو و مینیمال و ... به ذهنم میومد که به نظرم برای نوشتن عالی بودن ، ولی ننوشتم ، فکر کردم یادم میمونه ، که نمونده ظاهرا:D

پ.ن4:

از وقتی فیلم " اژدها وارد می شود" مانی حقیقی رو دیدم ، همش یادش می افتم و دلم میخواد دوباره ببینمش

پ.ن5:

 برداشتن easy setupبرای درایورهای ویندوز 10 ایجاد کردن ، الان فقط 2 ساعته در حال ایزی ستاپ میباشد ،البته خودشم گفته ایزی ، نگفته سریع و دیوانه وار

پ.ن6: همون دیشب که از درد خوابم نمیبرد ، علاوه بر تبلور ذوق ادبی ، ذوق هنریم هم گل کرده بود و چندتا عکس از دخترم گرفتم که به شدت مشغول سرگرم کردنم بود و نمیذاشت لحظه ای به درد فکر کنم:D

 دخترکم