خوابم میاد و خوابم نمیبره
خسته ام و بیخواب .. و این مختص امشب نیست !!
رفته رفته گرم میشه و بسته ، چشماهای خیره به صفحه
شایدم این ی جورشه
شایدم این تنها جورشه !!
نمیدونم
مهم هم نیست ، فقط حس خوبیه و من راضی ام
بازم عود کرده ، سندروم مزمن سر رفتگی مفرط حوصله
حالا هم خسته ام ، هم ناراحت ، هم عصبانی
این استادای دانشگاه دیگه شورش رو در اوردن ، من هم حوصله کلنجار رفتن باهاشون رو ندارم ، اینجوری میشه که کار به اینجا میکشه دیگه
کاش الان ، مثلا ده سال بعد بود ، یا حداقل 10 سال قبل
ی جای دیگه ای تو زمان
هروقت دیگه ای بجز الان ، بجز روزای مزخرف قبلی ، بجز روزای مزخرف بعدی که خواهند آمد
ی روز برفی !!
*بیشتر آدم های دنیا دیوانه بودند. آن بخشی هم که دیوانه نبودند، عصبی بودند.آن بخشی هم که دیوانه یا عصبی نبودند، احمق بودند.
* زندگی به دور از اکثریت قریب به اتفاق آدم ها.. این چیزی است که من می خواهم . آدم ها کاملت نمیکنند.خالی ات میکنند.
رمان محبوب من ، جز از کل دوست داشتنی من ، با اون قهرمان مالیخولیایی اش ، با شروع تکان دهنده اش و ..
حالا شاید بیشتر از یکسال از خوندن اون کتاب گذشته و من هنوز دلم میخواد یکبار دیگه هم بخونمش
* نباید تمام گناهان خود را بخشید. نباید همیشه به خود آسان گرفت. گاهی بخشیدنِ خود، کاری نابخشودنی است.
* ونیز پر از توریست هایی ست که به کبوترهای ایتالیایی غذا می دهند ولی به کبوترهای شهر خودشان محل نمی گذارند.
*بابا به سختی نفس می کشید، انگار چیزی مجرای تنفسش را بسته بود- شاید قلبش
* حق با بودایی ها است. آدم های گناهکار به مرگ محکوم نمی شوند، به زندگی محکوم میشوند..
* رهایی در اینست که شبیه دیوانه ها باشی،اگر بدون فکر
کردن از باور عامه مردم پیروی کنی،مرگی ناگهانی و هولناک در انتظارت است.
* تنها راه درست فکر کردن برای خودت اینه که امکانات جدید خلق کنی ، امکان هایی که وجود خارجی ندارند.