درخشش ابدی ذهن یک برف !!!

برف ... برف ...

رمان محبوب من ، جز از کل دوست داشتنی من ، با اون قهرمان مالیخولیایی اش ، با شروع تکان دهنده اش و ..

حالا شاید بیشتر از یکسال از خوندن اون کتاب گذشته و من هنوز دلم میخواد یکبار دیگه هم بخونمش


* نباید تمام گناهان خود را بخشید. نباید همیشه به خود آسان گرفت. گاهی بخشیدنِ خود، کاری نابخشودنی است.

* ونیز پر از توریست هایی ست که به کبوترهای ایتالیایی غذا می دهند ولی به کبوترهای شهر خودشان محل نمی گذارند.

*بابا به سختی نفس می کشید، انگار چیزی مجرای تنفسش را بسته بود- شاید قلبش

* حق با بودایی ها است. آدم های گناهکار به مرگ محکوم نمی شوند، به زندگی محکوم میشوند..

* رهایی در اینست که شبیه دیوانه ها باشی،اگر بدون فکر کردن از باور عامه مردم پیروی کنی،مرگی ناگهانی و هولناک در انتظارت است.

* تنها راه درست فکر کردن برای خودت اینه که امکانات جدید خلق کنی ، امکان هایی که وجود خارجی ندارند.

نظرات  (۲)

خیلی کتاب لعنتیه هنوز تموم‌نکردمسچش
پاسخ:
سلائق متفاوته
البته برای منم از اون کتاب هایی نبود که یکسره بشینم پاش و تمومش کنم ، با این حال ، دوست داشتم کتاب رو ، با تموم اتفاقات عجیبش
امیدوارم تمومش کنین و در پایان از خوندنش راضی باشید :دی
*نکردمش:|

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی