بعضی ها میگن ، بالاخره تموم شد.
برای من اما ،
یهو شروع شد و یهو تموم شد
زندگی 8 ساله ام
نمیدونم دوستش داشتم یا نه
خوشبخت بودم یا نه
کم و کسری داشت ، اما بود
و حالا دیگر نیست ..
حالا که فکر میکنم میبینم از اولم نباید میبود.
حالا نخ بادبادک پاره شده ..
حالا چیزایی رو میبینم که قبلا نمیدیدم
حالا انگار از دور ، بهتر میتونم قضاوت کنم
فقط باورم نمیشد .. هیچوقت .. این میزان از قصاوت ، از دنائت ، از پستی و رذلی و ... رو از کسی ببینم
فقط باورم نمیشه .. همین
هنوزم باورم نمیشه و
کاش خاطره های روزای آخر یادم نیاد
چون قبلترش رو اصلا یادم نمیاد
چه اصراری داشت بر بودن و چندسال بعد همان اصرار به نبودن
حالم خوب میشه .. میدوونم
من هیچی از دست ندادم
من حالم خوب میشه ... از همیشه بهتر ، بهتر از قبل
اصلا اتفاقی نیفتاده .. فقط یک اشتباه رو پاک کردم و باید خوشحال باشم
همیشه یاد حرف ترانه علیدوستی تو فیلم زندگی مشترک آقای و خانم میم می افتادم
یک چیزی میگفت شبیه اینکه چرا باید پای تصمیمی که چندسال پیش گرفتیم وایسیم ؟!
برای من هم همینطور بود ، من نمیتونستم دیگه ، ولی اون نخواست و حالا من برنده ماجرام ..
برنده ماجرا نه داغونه ، نه گریه میکنه ، نه هیچی ، ... باید باید فقط سعی کنه حالش خوب باشه ..
من خوبم ، شاید بهترم بشم
پ.ن: این یکماه اخیر که شروع شد و تموم شد ، حواسم پرته انگار
تاریخ دستم نیست ، ولی میدونم تو شناسنامه 24/8/95 زدن
روزی که همونی شدم که بودم
خودم!