یک پاتریک دوست داشتنی دیگه ، بغیر از پاتریک دوویت (نویسنده برادران سیسترز) و پاتریک دوست باب اسفنجی :D
شاگرد قصاب ، شاید بهترین تعریف براش همونی باشه که نیویورک تایمز در موردش گفته :
مسحور کننده ... بخشی هاکلبری فین ، بخشی هولدن کالفیلد ، بخشی هانیبال لکتر .
فرنسی ، فقط تنها بود شاید ، من با فرنسی خندیدم ، ترسیدم و گریه کردم.
آره پسر ، تو من رو ناامید نکردی !
میدونم دلم برات تنگ میشه فرانسیس دوست داشتنی
*به سوسیس گفتم اعدامم میکنن؟ امیدوارم اعدامم کنن. نگاهم کرد و گفت متاسفم فرنسی ولی دیگه از اعدام خبری نیست. گفتم دیگه از اعدام خبری نیست؟ یعنی چی! این کشور داره کجا می ره!»
*«دوست داشتم توی صورتش بخندم: چه طوری تنهایی آدم تمام میشود؟ خندهدارتر از این نشنیده بودم.»
* رفتم به آسمان ، بالای سقف های شیروانی ، بین دود پیچ در پیچ دودکش ها و آنتن های کج و کوله
* به دیوار تکیه داده بودم ولی انگار لب صخره بودم
پ.ن: چندتا کتاب رو از تخفیف سایت نشر چشمه خریدم، خیلی تخفیف شامل حالم نمیشد ، ولی شاید ی بهونه بود برای خریدن کتاب
منتظرم به دستم برسن کتاب ها ، و چقدر این انتظار شیرینه
شب خوبی بود ،یک گپ چندساعته با دوستان
هوا هم عالیه
شاید
برم تو تراس
زیر نگاه ستاره ها
با یک فنجون قهوه
و کتاب اتحادیه ابلهان
فقط شاید.